غذاهای جدید
غذاهای جدید 1.حلیم برنجی خورده برنج + گوشتچرخ کرده+ هویج و گوجه رنده شده باهم میزاریم با یه کم آب بپزه حالت حلیم پیدا می کنه دست آخر یه کم رب می زنیم 2. دمپختک مرغ و قارچ مرغ+ ماش+ قارچ+ هویج +گوجه رنده شده وقتی یه ساعت با آب گذاشتین پخت بهش برنج که از قبل خیس کردین بهش اضافه کنید 3. دمپختک پیازچه پیازچه رو با کمی روغن تفت می دیم میریزیم قاطی برنج تا باهم بپزن توی یه ظرف دیگه گوشت چرخ کرده رو با گوجه و کمی فلفل دلمه ای رنده شده تفت می دیم و دست آخر کمی رب می زنیم وقتی خوب رب تغییر رنگ داد قاطی بقیهی موادمون می کنیم دست آخرم یه کم کره میذاریم توی غذ...
نویسنده :
الی
12:27
تولدت مبارک
فاطمه جون دیروزشنبه 15/4/92 والین تولد زندگیتو جشن گرفتیم من تا جمعه شبم نمی خواستم جشن بگیرم چون معتقد بودم خودت یه کم بزرگتر شی که بتونی از جشنت لذت ببری بهتره ولی شنبه صبح تصمیممم قطعی نشد نمیدونی من چقدر اینو رو اونور دویدم دنبال کارای تولدت صبح می خواستم برم کاشون ماشین نبود مجبور شدم با یه مینی بوس قراضههههههههه که مثل تانک سرو صدا می کرد برم هی ماشینه میرفت و نمیرسیدددددددددددددددددد زنگ زدم زنعمو محبوبه باهم رفتیم شیرینی فروشی یاس توی بلوار دانش یه کیک برات سفارش دادیم بعد اومدیم مغازه میر خباز برات زله و ربان از این جور چیزا خریدیم بعدش من مجبور شدم دوباره با مینی بوس بیام خونه وای خدا یا چرا این ...
نویسنده :
الی
11:59
تولدت مبارک
فاطمه جون عزیزم ببخشید که برات جنش تولد نگرفتیم شرمندم گلم ولی مامانی و امیر حسین بهت 20 تومن کادو دادن برای تولدت منم قراره برای پیراهن خوشگلی که برات خریدم برم کفش ست بخرم بعدش ببرمت اتلیه فعلا از ت عکس ندارم ایشاا... شنبهههههههه
نویسنده :
الی
11:59
فاطمه طلا راه میره
فاطمه گلی مامان عزیزم امروز کفش جق جقه دار پات کردم رفتیم توی کوچه حسابی بازی کردی کم کم داشتی می رفتی سر کوچه هر چی دستتو می گرفتم برگردی اصلا حریفت نبودم و جیغ میزدی که می خوام اون وری برم خیلی ناز شده بودی مامانی ارزوی دیدن این روزا رو داشت که توی ناز نازی مامان بتونی توی کوچه راه بری الهی فدای اون کفشای کوچولوت برم عزیزم ...
نویسنده :
الی
23:42
آش نظریییییییییییییی
فاطمه جون امروز بعد از ظهر به مناسبت نیمه یشعبان قراره اش درست کنیم گلم آخه خانومی روز نیمه یشعبان بدنیا اومدی عزیزم پارسال 15 تیر فکر نمی کردم همچین روزی رو ببینم همش فکر میکردم بعد از عمل میمیرم الان خیلی خوشحالم و خدا رو شاکرم که امسال هستممممممم پیش تو و بابایییییییییییییییییییییییییی عاشقتم دخمللللللللللللللللللللللللللللللللللللللخوشگله ی مامانننننننننننننننننن ...
نویسنده :
الی
16:15
فاطمه جونم راه میرهههههههههههههه
مامانی امروز خیلی باکزه شدیااااااااااا تازشم یاد گرفتی قدمای بیشتری برمیدارییییییییییییی عزیزممممممممممممممممممممممم امروز برات لوبیا پلو درستیدم خیلی دوست داشتیااااااااااااا تازشم امروز مامانی اومد خونمونو باهم یه لیوان بستنی و طالبی سبز باهم قاطی کردم خوردیممممممممممم خیلی کیف و طبق معمول خانومی دوست نداشتییییییی گلم وقتی با بابایی میری مغازه هرچی که رنگی باشه فورا باانگشتو اشاره می کنیا می گی به به من عاشق این حرف زدنتم آقا جونم که بیچاره ظهرا برامون غذامیاره یه سر میاد تو خونه و تو رو حسابی بغل می کنه و عاشقه اینکه تو باهاش بای بای کنی ...
نویسنده :
الی
23:49
دیشب رفتیم عروسی
دیشب پسر مهناز (علی ) نامزدی گرفته بودن خانومشو برده بودنـآرایشگاه کاشون ولی نمی دونم چرا ماشین گلکاری نکرده بودن مامانی هم بیزحمت فاطمه جونشو پیش بابایی گذاشتو رفت عروسی بعد نمی دونی این زن علی چقدر خوشگل شده بود راستی زن محمد عمع مریمم اومده بود آخه عمه مریم رفته شمال و گرنه جرات نمی کرد بیاد جات خالی مامانی اینقدر دست جیغو هوراااااااااااا کردیمممممممممممممممم خیلی عروسی باحالی بود البته تمام عروسی محله توده ایا اینجوریه اونم طایفه ی آقا جون که دیگه یه چیزی دستی میدن فقط بزننو برقصن بابایی بیچاره می گفت دو بار تا ساعت 12/30 بیدار شدی و گریه کردی و دوباره خوابیدی آخه دیروز هم برده بودمت حموم و...
نویسنده :
الی
15:46
فاطمه جون راه افتاده
عزیزم چند روزیه بلند میشی و چند قدمی راه میره گلم مامانی و بابایی چه ذوقی میکنن وقتی می بینن فاطمه طلاااااااااااا راه میره عزیزم الهی قربون اون تعجب کردنت برم مامانی وقتی دوسه قدم راه میری اینقدر خودتم ذوق می کنن که تالاپی می افتی زمین عزیزممممممممممممممم
نویسنده :
الی
8:17