فاطمه آقاییفاطمه آقایی، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره

مامان فاطمه طلا

مهدی کجایی

سلام دختره خوشگل و بامزه یمامان جدیدا خیلی باحال شدی به بابایی می گی مهدی  چند شب موقع خوابیدن خیلی امنم بیزحمت زدمت بعد بلند شدی نشستی گفتی مهدی بیااااااااااااا مهدی کجاییییییییییییییییییییی (به معنایی اینکه بیا ببین ماامن منو زد )من و بابایی به مدت 5 دقیقه فقط می خندیدم عاشقتمممممممممممممممم خیلی بامزه شدی خیلییییییییییییییییییییی ...
20 بهمن 1392

خوابوندن عروسکت

سلام عسلی  دخمل کوچولوی مامان دو سهر وزه مریض شده چند شب پیش از بس بینیات کیپ شده بود خودت با اون دستای کوچیکت قطره یبینی رو اوردی دادی به من بعدشم روفتی رو بالشت خوابیدی الهی مامان دورت بگرده که اینقدر  باهوشی گل مننننننننننننن  تازه دیشب خیلی باحال بود من و بابایی داشتین سریال ستایش رو نگاه می کردیم تو پشت بابایی داشتی بازی میکردی با نی نی  نمیدونی چقدر باحال بود نی نی تو گرفته بودی توی بغلت تو لای لای پیش پیشش می کردی بعد هی صورتشو بوس می کردی تازه پتو اوردی  پیچیدیش وسط پتو الهی مامان فدات شه چقدر جالب بود اون صحنه ای که روی پات خوابودیشو مثلا داشتی می خوابوندیش   بابایی می گه این کارا از دخملی ...
28 دی 1392

گل دختر مامان

عزیزکم  قربون اون شیطنتات برم مامانی چرا چیزی نمی خوری خوراکت شده فقط کت و بال مرغ و میگو و کمی پاستای خالی  اخه چرا مامانی رو اذیت می کنی ؟ مامانی خسته شده عزیزم  ای کاش ی کم بزرگتر بودی می تونستم  باهات حرف بزنم بعضی وقتا دلم می گیره و کسی نیس باهاش حرف بزنم حرفایی که نمی تونم به کسی بگم ی حرفایی بین ی مادر و دختر فک کن  یعنی روزی می شه تو اینقدر بزرگ بشی بتونم در مورد مسایلی که پیش میاد باهات حرف بزنم وای خدااااااااااا باورم نمیشه  عزیزم فعلا در حال بازی گوشی و انار خوردنی (عاشق انار ) بابایی از ساعت 7 صبح میره سر کار تااااااااااااااااااا 7 شب  راستی امشب شب یلداس  امیدوا...
30 آذر 1392

بدون عنوان

سلام مامانی  الهی قربونت برم که اینقدر شیرین زبون شدی  کلمات جدیدی که یاد گرفته ای  بسیجی - پیشتا (پیتزا )- مشتی حسن - اشم اکثر عمه ها از قبیل رقیه و مولود (ازت بپرسیم عمع مولود چن تا نی نی داره فورا می گی دوتا)- لیلا ملیحه جواد مرضی .... جدیدا شعرم می خونی می گی انار صددانه بقیشو نمی گی دوباره می گی دسته دسته (یعنی دسته به دسته ) تازه عمو زنجیر بافم زمزمه میکنی به این صورت  زنجیز بلبهب بمنبمر(و هزار تا کلمه یدیگه که مفهومی ندارن بعد  می گی بلههههه دوباره زنجیر.لمنمرئبدلهبر بعد می گی بلهههههههههههه  عاشق اناری چن روز پیش خونه ی مامان بزرگ انار خوردی بعد اومدیم خونه  ی مامانی گفتی انارررررررر...
24 آذر 1392