فاطمه آقاییفاطمه آقایی، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

مامان فاطمه طلا

بلبل زبونیات

سلام مامانی  هر روز شیطون ترو با مزه تر میشی البته الان سرما خوردی عزیزم خودت خیلی کلماتو مثل طوطی تکرار می کنه  می گی سیبببببببببب  نارنگی -خیار - پتو - نون - خرسه- هاپو- طوطی- وقتی توی ماشین بابایی میشینی میری جلو فرمون و میزنی رو بوقو میگی اوییعنی سلام مثل باباییکه برای دوستاش بوق میکنه و دستشو بلند میکنه  بعد خیلی کارای دیگم انجام میدی  که من فعلا یادم نیس یادم اومد بازم میام از شیطنتاو بلبل زبونیات مینویسم عزیزم   ...
6 آبان 1392

بدون عنوان

عزیزم اینم عکسای جدید  عاشقتم که اینقدر بامزه شدیییییییییییییییییییییییییی عزیزمییییییییییییی  خیلی عاشقونتم الان رفتی دستمال اوردی داری روی فرشو تمیز می کنی  میری روبروی اینه و با خودت با بای می کنی وقتی توی تلویزیون باهم خداحافظی می کنن فورا می گی بای بای  عاشق نارنگی خوردنتم   ...
18 مهر 1392

بدون عنوان

سلام مامانی الهی قربون حرف زدنت برم خیلی خوشگل می گی مامانی بابایی  ماس  چایی دایی ماه توتو کفش در باز بریم بده وخیلی کلمه ی غلط قلوته دیگه  خانومی کنترلو دستت می گیری و  کانالو عوض می کنی خیلی خوشگل با شونه موهاتو شونه میزنی کفشاتو میاری و میگی  کفش (یعنی بریم بیرون) گل سراتو برمی داری و روی سرت میذاری و می گی گل می گی ه دو سه پنج  اهی قربون شمارشت برم عزیزم چادرمو میکشی و می گی دردر  جدیدا عاشق اب بازی شدی دو روز پیش اصلا دیگه مثل همیشه گریه نکردی توی وان نشستی و اب بازی  عاشقه امیر حسینی  دوست دارم خیلی زیاددددددددددددددددددددددد مامانی امروز میره کربلا با دایی عباسو مامان بزرگ ...
30 شهريور 1392

مسافرت

مامانی عزیزم امروز بعد اط ظهر با حسین اشرفی و خانومشو و لیلا داریم میریم مشهد امیدوارم خیلی اذیت نکنی  می خوایم با ماشین خودمون بریم 6 تایی  از طرف شرکت بابایی بهش هتل دادن  6 شب  یا امام رضا کاری کن به سلامتی بریم و برگردیم واین فاطمه طلای ما خیلی اذیت نکنه ...
31 مرداد 1392

بدون عنوان

 عزیزم از حموم اومدی بودی بیرون از بس خسته بودی ببین کجا خوابت برده  الهی مامان فدات شه ...
22 مرداد 1392