دیشب رفتیم عروسی
دیشب پسر مهناز (علی ) نامزدی گرفته بودن خانومشو برده بودنـآرایشگاه کاشون ولی نمی دونم چرا ماشین گلکاری نکرده بودن مامانی هم بیزحمت فاطمه جونشو پیش بابایی گذاشتو رفت عروسی
بعد نمی دونی این زن علی چقدر خوشگل شده بود راستی زن محمد عمع مریمم اومده بود آخه عمه مریم رفته شمال و گرنه جرات نمی کرد بیاد
جات خالی مامانی اینقدر دست جیغو هوراااااااااااا کردیمممممممممممممممم
خیلی عروسی باحالی بود البته تمام عروسی محله توده ایا اینجوریه اونم طایفه ی آقا جون که دیگه یه چیزی دستی میدن فقط بزننو برقصن
بابایی بیچاره می گفت دو بار تا ساعت 12/30
بیدار شدی و گریه کردی و دوباره خوابیدی آخه دیروز هم برده بودمت حموم و خسته شده بودی منم خوابوندمتو رفتم
جات خالیییییییییییییییی مامانی خیلی عالیییییییییییییییی بود کلی روحیممممممممم عوض شدددددددددد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی