فاطمه طلا راه میره
فاطمه گلی مامان عزیزم امروز کفش جق جقه دار پات کردم رفتیم توی کوچه حسابی بازی کردی
کم کم داشتی می رفتی سر کوچه هر چی دستتو می گرفتم برگردی اصلا حریفت نبودم و جیغ میزدی که می خوام اون وری برم
خیلی ناز شده بودی مامانی ارزوی دیدن این روزا رو داشت که توی ناز نازی مامان بتونی توی کوچه راه بری الهی فدای اون کفشای کوچولوت برم عزیزم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی